دغدغه های یه مرد

متن مرتبط با «بازی» در سایت دغدغه های یه مرد نوشته شده است

بی‌اونکه عشق رو بازی کنیم، عشق‌بازی کنیم

  • به تو فکر می‌کنم و یک شعر میهمانِ جهانم می‌شه:ساده بودی مثلِ سایه مثلِ شبنم رو شقایق مثلِ لبخنده سپیده مثلِ شب گریه‌یِ عاشقبی‌تو شب دوباره آینه رو به رویِ غم گرفته پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفتهو پرت می‌شم تو گذشته؛ درست جایی که به هرکس خندیدم، راهشو کج کرد و رفت. درست جایی که جواب اعتمادم زخم بود و زخماین‌جای داستان که می‌رسم، بغض وجودم رو بغل می‌کنه و به این فکر می‌کنم که چقدر از قصه‌هایِ کج و معوجِ نابالغِ بی‌صداقت متنفرمدارم با سرعتی شکفت انگیز پرت می‌شم وسط نقطه هراس‌های زندگیم، که لبخندت منو به خودم میارهیادم نیست از کی عاشقت‌ شدمحتی یادم نیست تورو از کی شناختمیهو چشم باز کردم دیدم جز تو هیچ چیز و هیچ کس دور و برم نیست. یهو دیدم نشستی تو بند بندِ وجودمچی داشتی؟ چی داری؟ هنوز نمی‌دونمفقط اینو می‌دونم اومدی که بمونی. هرجا رو نگاه می‌کنم تویی. آرامشت، صدات، حست، صداقتت، کوه بودنت، عاشق بودنت، و این که منو می‌بینی چقدر قشنگه. چقدر امنهتو بی‌اونکه عشق رو بازی کنی، عشق‌بازی می‌کنیبمونبخوام بنویسم شاید برای سال‌های سال حرف دارم از تو بگمپس با صدای بلند بهت می‌گم بمونزندگی با تو، معنای قشنگ‌تری دارهمراقب داشته‌هامون باشیم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها